ضروری است .
دلم میخواهد بنشینم کنارتان و برایم از ارزشهای دوست داشتن از نگاه خودتان بگوببد ..
میدانید ؟!...
من فکر می کنم که شما خوب بلد هستید کسانی که دوستتان دارند را به آسانی از دنیایتان کنار بگذارید ..
مگر من نبودم که تمام دنیای ریاضی ام را صرف دوست داشتنتان کردم ؟!.
باورش هنوز هم برایم دشوار می نماید ..
شما بسی سنگ دل و بی رحم تر از هر مفهوم سخت و دشوار ریاضی هستید که عاشقانه بهشان علاقه مند بودم ..
و من هرگز دلم نمی خواهد شما را سنگ دل یا بی رحم بخوانم لیکن حقیقت اینجاست که هیچ واژه ای ، هیچ واژه ی مناسب تری برای توصیف آنهایی که انسانها را که با تمام وجود خود پس می زنند ، ندارم ..
و من گویی که در دریای خروشانی از دوست داشتنشان در حال غرق شدنم و آنها نیز به کمک امواج پر قدرت خود ، با دور کردن قایق نجات دهنده ام ، به من یاری می رسانند ! و من در میان امواج ، در حال دست و پا زدن هستم ...
درست آن روز که او داشت از رفتار شما در جهت مثبت با منفی با ما حرف می زد ، من جهت منفی رفتارتان را پیش بینی می کردم و آنقدر نگرانش بودم که مبادا کاری باعث شود تا شما را سنگ دل و بی رحم ببینم ..
پ.ن :
نیمه ی خالی لیوان مرا پر نکنید
دل من عاشق اینگونه گرفتاری هاست ..
: از رضا نیکوکار
من عاشق نگرانی هایی هستم که بودنشان در زندگی لازم است .. نگرانی های ترسناکی که روزی به حقیقت خواهند پیوست و تو دلسرد شده از تمام دوست داشتن ها ، به چهره ی نگرانی ها زهرخندی می زنی و می گویی : ضروری است ؟ ..
_ بله .. ضروری است . *
* قظعه پایانی کوارتت بتهوون
پ.ن :
امروز دوشنبه ای دیگر بود .
چرا باید تاثیر دوشنبه ها ، در زندگی روزمره من ، اینقدر محسوس و خطرناک باشد ؟!
چون خوب بلد است که وظیفه ی همیشگی اش را بدون کم و کاستی به پایان برساند ؟!
دوشنبه خوب بلد است اهل پشیمان کردن افراد و ناامید ساختنشان باشد ..
.